کلیک نمایید وبلاگ رمان مجازی رایگان شهروزبراری 


ماهی گلی  ماهی قرمز                      درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.

  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!

زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت.  

اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست  

فصل ناخشنودی‌ها رسید.

ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند.

خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید.

ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ ی رشت رسید ، پیرمرد گدا ، با عصا غمناک به نیمه‌شب تکیه زد

آسمان اسیر بُغضِ سرکش و لجباز گشت!

خزان وحشیانه به درختان سبز شهر هجوم برده و بر لطافت روح سبزشان چنگ کشید.

روزگار در چرخش ایام ، از عمق اندوه خویش بر برگان سبز و باطراوت، رنگی از جنس اندوه و ماتمِ زرد کشید

رشت_ این شهر سوخته .!.  

رشت ، سردش است . پاسبان شهربانی ، سکوت پیشه کرده ، و چرت میزند . جاده ها مرا میخوانند

جاده ها تنها یک هدف دارند

یعنی ، غربت

اما ترکیب جاده با من ، مفهومی دیگر

یعنی هجرت 

شنیده ام جایی هست در این سرا

که هرگز نمیبارد آسمان

اری ، شهر خشک و بی باران یعنی اردکان

زیر تابش خورشید ،میسوزد بی امان 

شاید در خود تبعید شوم ، از خویشتن خویش متواری شوم ، زیر آسمان بی سقف و پنجره ، 

سوی اردکان ساکن شوم.  

شاید ابرها تعقیبم کنند .  تا به سرزمین تبعیدم. همه جا ابر.  همه جا غم. همه جا چتر 

همه جا باران.  و غم ترانه ساز شود .     براشتی چرا هیچ کس در اردکان  چتر نمیفروشد ؟     

صدای شر شر ناودان ها در اردکان هرگز نمیپیچد.    و چه حیف    

شاید اردکان را سبز کنم . . .  نگرانم که نکند او مرا خشک کند    اما. خودش سبز نشود .  .     ماهی گلی ماهی سرخ هفت سین ماهی قرمز

                      


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

LeveL Steve علمی،سیاسی،فرهنگی دانلود سریال و فیلم های تلویزیونی ایرانی رایگان پایگاه اشعار آئینی جعفر ابوالفتحی_ نِی جَف موزیکال سایت یادداشت هایی از خاطرات و تجربیات یک دانشجوی مامایی Diana